شیرمامان بای بای
وقتی که نوژان روازشیرگرفتم خیلی پشیمون شدم که چرا22ماهگی ازشیرگرفتم به بچه بعدی حتمادوسال روشیرمیدم ولی وقتی توبه دنیااومدی خیل یبه من وابسته بودی بدترازنوژان ومن خیلی اذیت میشدم ولی خوبیش این بودکه یادگرفته بودم به توخوابیده شیرمیدادم وقتی آنارفت شمال تاجراحی کنه ماهم چندروزی روخونه خاله مهمومن بودیم که مصادف بودباماه رمضان . بهنازخاله گفت الان که اومدی اینجابهترین موقعیته که ازشیربگیریش چون سرش گرمه منم تصمیم گرفتم توراازشیربگیرم بنابریان 11خرداد97ازساعت 12ظهربه بعددیگه بهت شیرندادم چون داروی تلخ رده بودم میگفتی ترشه ازشیرگرفتن توخیلی سخت بوددرسته هروقت شیرمیخواستی میگفتم بیاولی وقتی یادت میومدمیگفتی ترشه ولی شبهاوروزهاخیلی اذیت میکردی مخص...
نویسنده :
مامان ندا
16:26